سلام. در روز میلاد امیر المؤمنین (ع) شعری از آقای علیرضا وفایی خیال در این پست تقدیم میکنم. علی جان پیمبر بود و جانان پیمبرها علی آقای سلمان بود و مولای ابوذرها بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش به…
شعر/ شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد مدح ولادت امام زمان (عج)
شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد مسلمان میشود هرکس که اسلامش علی باشد خدا میخواست پیغمبر که پیغامش علی باشد ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد خدا آورد در شعبان علیِ آخرینش را خدا را شُکر…
شعر/شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شعری به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها محسن صرامی قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا شهيد اول راه ولايت شد پسر آنجا شكايت دارم از دل سنگي ديوار بيش از در ولي آسيب اصلي را رسانده ميخ…
شعر/ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
قاسم نعمتی تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود…
شعر/اربعین/گفتیم کربلا دلمان بی هوا گرفت
گفتیم کربلا… دلمان بی هوا گرفت آری دل غریبه و هر آشنا گرفت یادش بخیر، یک دهه از داغ روضه ها ناله زدیم پای تو تا این صدا گرفت ای خوش به حال آنکه نگاهت گرفتش و ای خوش به…
شعر/مبعث حضرت رسول اکرم (ص) مبارک
شاعر نجمه: پورملکی تازه مسلمانم مسلمانِ محمد عاشق شدم امشب به قرانِ محمد معلوم شد سررشته کار دلِ ما دست ابوذر بود و سلمانِ محمد محبوب اهل آسمان ها و زمین است ذکر حسن جان و حسین جانِ محمد امیّد…
ولادت حضرت زهرا (س۹) و روز مادر مبارک
شعر/ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها حرف میلاد بانوی تقواست او که الگوی عشق دورانهاست خادمش نوح و آدم و عیسی زنده از لطف فاطمه عیساست و ورق خورد باز تقویم و سالروز ولادت زهراست سالروزی که روز مادر شد…
شعر/ایام فاطمیهماه از آسمان
چندیست ماه از آسمانش رو گرفته با درد و غمها و مصیبت خو گرفته گیسوی زینب را به سختی شانه میزد آهسته آهسته ولی بازو گرفته هجده غزل از عمر او می رفت اما هنگام قدقامت چرا زانو گرفته سردر…
شعر/چشمان سبزش
از شعاری به نام مریم حسینی (دربيراهه ترین راهها همیشه بدنبال تو خواهم بود) صدای نفس.نفس زدنش در آخرین روزهای..چشمان سبزش..در سینه ای که همیشه خس خسش راميشنيدم..درمانده..بی هیچ همسری…و فرزندی که آرزویش بود.. عصایش نشانه ای ازدرد..از پیری و…
شعر/آهسته زیر لب به خودش گفت: «كربلا»ست
پرسید از قبیله كه این سرزمین كجاست این سرزمین غمزده، در چشمم آشناست این سرزمین كه بوی نی و نیزه میدهد این سرزمین تشنه كه آبستن بلاست گفتند: «طفّ» و «ماریه» و «شاطِیءُ الفُرات» گفتند: «غاضریّه» و گفتند: «نینوا»ست دستی…