سلام
امیدوارم در این روزهای برفی بهمنماه حالتون خوب باشه
و دلهاتون مثل این برف سفید باشه.
خب بریم سر اصل مطلب.
چند روز پیش یه کتاب متنی رو میخوندم به نام
«فاطمه اسوه حيات زيبا »
کتاب خوبیه توصیه میکنم کسانی که به مطالعات مذهبی علاقه دارند خوندن این کتاب رو از دست ندهند.
موضوع این کتاب پیرامون شخصیت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است.
و در این کتاب به ابعاد مختلفی از زندگی این بانوی بزرگ جهان اسلام اشاره مختصری شده است.
حالا به عنوان یک تحفه بخش اندکی از یک موضوع این کتاب رو براتون آماده کردم که در ادامه میتونید بخونید.
*****
مؤلف محمد جواد مروجی طبسی
انسانهاى پاك سرشت در پى يك زندگى پاك و حيات طيب هستند كه زيباترين نماد آن را مى توان در زندگانى رهبران دينى جستجو كرد.
فاطمه، از آن مربيان و معلمان اخلاق است كه بشر مى تواند زندگى او را به عنوان بهترين الگو براى رفتار و معاشرت خود قرار دهد.
آن چه در پيش رو داريد اشاره اى است كوتاه و گذرا از ايمان، عبادت ترس از خدا و روز قيامت و اخلاق و روش معاشرت او كه به اختصار از آن ياد مى شود.
۱- تهجد و عبادت
در اين نه سالى كه فاطمه عليهاالسلام در خانه على بود اگر چه براى او يك دوران پر خاطره به حساب آمد، اما هرگز او را از هدف اصلى يعنى رسيدن به معبود و معشوق خود باز نداشت.
او همانند پدرش محمد مصطفى صلى الله عليه و آله جزو پيشتازان ميدان عبادت و بندگى خدا بود و به گفته حسن بصرى: لم يكن فى هذه الاءمة اءزهد و لا اءعبد من فاطمه عليهاالسلام؛ در اين امت عابدتر از فاطمه عليهاالسلام و زاهد تر از او نداريم!(۱)
و همو گويد: وى آن قدر نماز مى خواند و خدا را عبادت مى كرد كه دو پاى مباركش ورم مى كرد. پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله اين حالت تحسين آميز و اعجاب برانگيز فاطمه عليهاالسلام را در اشكال مختلف بيان مى داشت:
الف) وجود فاطمه عليهاالسلام مملو از ايمان است
ابن شهرآشوب از محمد بن على بن الحسين روايت كرده كه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله سلمان را براى رساندن پيامى به خانه فاطمه فرستاد سلمان گويد: پس از درنگى كوتاه پشت در خانه فاطمه عليهاالسلام به وى سلام گفتم. پس صداى فاطمه عليهاالسلام را از داخل خانه شنيدم كه قرآن مى خواند و در فضاى بيرون، دستاس در حال چرخيدن بود. گويد: به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله برگشتم و ماجرا به او گزارش كردم آن حضرت تبسمى كرد و فرمود: يا سلمان، ان ابنتى فاطمه عليهاالسلام ملاء الله قلبها و جوارحها ايمانا الى مشاشها… اى سلمان! خداوند قلب و اعضا و جوارح دخترم فاطمه عليهاالسلام را تا فرق سرش سرشار از ايمان كرده، دخترم خود را در اطاعت و عبادت خدا قرار داده و خداوند فرشته اى را به نام زوقابيل جبرئيل فرستاده تا به جاى او دستاس را بگرداند. (۲)
ب) سلام فرشتگان به فاطمه عليهاالسلام
ابن عباس از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: و اما دخترم فاطمه، پس او سيده زنان عالميان از اولين و آخرين است. هنگامى كه در محراب عبادت ايستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقربين بر او سلام گفته و همان ندايى را كه به مريم مى گفتند به فاطمه عليهاالسلام مى گويند، كه: ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين. (۳)
ج) منزلت خداوندى
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از عظمت فاطمه عليهاالسلام و از چگونگى عبادت و تهجد و راز و نيازش باز چنين پرده برداشته و نداى خداوند به فرشتگان را اين چنين بيان مى كند: يا ملائكتى انظروا الى اءمتى فاطمه عليهاالسلام سيدة امائى، قائمة بين يدى ترتعد فرائصها من خيفتى و قد اءقبلت بقلبها على عبادتى و اءشهدكم اءنى قد اءمنت شيعتها من النار؛ فرشتگانم به فاطمه عليهاالسلام بنگريد كه چگونه در مقابل من ايستاده و از ترس من اعضاى بدنش مى لرزد و من قلبش را به عبادت خودم مشغول كرده ام، شاهد باشيد كه من دوستان و شيعيان او را از آتش جهنم ايمن كردم. (۴)
۲- ترس از روز قيامت
حضرت زهرا عليهاالسلام به شدت از روز قيامت و سخنى آن نگران بود و از پدر بزرگوارش درباره چگونگى زنده شدن و احوال روز قيامت سؤ الات بسيارى مى نمود.
علامه مجلسى مى نويسد هنگامى كه آيه و ان جهنم لموعدهم اءجمعين لها سبعة اءبواب لكل باب منهم جزء مقسوم (۵) بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گشت آن حضرت بشدت گريست و يارانش نيز بر اثر گريه آن حضرت گريستند اما كسى نمى دانست كه پيامبر صلى الله عليه و آله چرا مى گريد، و جبرئيل چه چيزى را بر او نازل كرده كه باعث گريه فراوان پيامبر صلى الله عليه و آله شده است و از طرفى هيچ كس ياراى سخن گفتن با آن را حضرت نداشت. ياران چون مى دانستند وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهش به فاطمه عليهاالسلام مى افتد شاد مى گردد، يكى از اصحاب به خانه فاطمه رفت تا وى را از اين ماجرا و گريه پيامبر صلى الله عليه و آله با خبر سازد، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن اين خبر برآشفت و در حالى كه خود را به يك چادر كهنه كه دوازده جاى آن را با ليف خرما وصله كرده بود پوشانيده، خانه را به قصد مسجد و ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله ترك گفت. همين كه سلمان فارسى چشمش به چادر فاطمه افتاد گريست و گفت واحزناه… بر تن دختران قيصر و كسرى لباسهاى سندس و ابريشم مى باشد اما دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فقط يك چادر پشمينه كهنه داشته باشد!!
هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد، با ديدن آن حالت از رسول خدا صلى الله عليه و آله خواست پدر را آرام كند بدين جهت گفت: اى رسول خدا سلمان از لباسى كه من دارم شگفت زده شده است و آن خدايى كه تو را به پيامبرى برانگيخت پنج سال است كه با على عليه السلام زندگى مى كنم و جز پوست گوسفندى كه روزها علف شترمان را روى آن مى ريزيم و شبها زيرانداز ما مى باشد چيز ديگرى نداريم، سپس فرمود: پدر جان جانم فدايت باد چه چيز تو را به گريه درآورده است؟!
پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فاطمه عليهاالسلام آن چه را كه جبرئيل بر او نازل كرده بود بر دخترش تلاوت كرد.
فاطمه عليهاالسلام از شدت ترس و وحشت با صورت بر زمين افتاد در حالى كه مى فرمود: واى پس واى پس واى، واى بر كسى كه وارد دوزخ شود.
سلمان كه چنين ديد از وحشت گفت: اى كاش گوسفندى بودم كه گوشت مرا مى خوردند و پوست مرا پاره پاره مى كردند و هرگز نامى از آتش جهنم نمى شنيدم.
ابوذر گفت: اى كاش مادرم نازا بود و مرا نمى زاييد كه نام آتش را بشنوم.
مقداد مى گفت: اى كاش پرنده اى بودم كه بر من حساب و كتاب و عقابى نبودم و نام آتش را نمى شنيدم، على عليه السلام نى فرمود: اى كاش مادرم مرا نمى زاييد و نام آتش را نمى شنيدم، پس دست بر سر مى گذاشت و مى گفت: واى از دورى راه و كمى توشه در سفر آخرت. (۶)