ابو بصير گفت همسايه اى داشتم از مأمورين سلطان و هواداران آنها بود و پول گزافى بدست آورده چند كنيز خواننده تهيه كرده بود گروهى را جمع ميكرد مشروب ميخوردند
و بساز و نواز اشتغال داشتند كه باعث ناراحتى من بود. چند مرتبه بخودش شكايت كردم ولى دست نكشيد. چون زياد اصرار كردم روزى گفت فلانى من مردى گرفتار هستم و
تو مردى آسوده و موفق هستى اگر وضع مرا براى امام خود بگوئى شايد خدا بوسيله تو مرا نجات دهد.
حرف او بدلم مؤثر افتاد وقتى خدمت امام صادق رسيدم جريان او را عرض كردم فرمود:
block quote
موقعى كه به كوفه برگردى او بديدن تو خواهد آمد باو بگو جعفر بن محمّد عليه السّلام ميگويد هر چه از اين راه بدست آوردهاى رها كن من براى تو از طرف خدا بهشت
را ضمانت ميكنم.
block quote end
ابو بصير گفت وقتى بكوفه برگشتم از جمله كسانى كه بديدنم آمدند يكى او بود وقتى خواست حركت كند او را نگه داشتم تا خانه خلوت شد باو گفتم فلانى من جريان ترا
خدمت امام عليه السّلام عرض كردم فرمود سلام مرا باو برسان بگو هر چه از اين راه بدست آورده واگذارد من از جانب خدا بهشت را برايش ضمانت ميكنم اشگهايش جارى
شد. گفت آه ترا بخدا حضرت صادق بتو چنين فرمود؟ قسم خوردم كه ايشان چنين فرمودند. گفت بسيار خوب، رفت.
چند روز بيشتر نگذشت كه از پى من فرستاد وقتى رفتم ديدم پشت درب ايستاده برهنه است گفت ابا بصير هر چه در منزل داشتم دادم اكنون مى بينى در چه حالم. پيش دوستان
رفتم و مقدارى لباس براى او گرفتم. بعد از چند روز باز از پى من فرستاد كه بيمارم. بيا ترا ببينم. مرتب از او خبرگيرى ميكردم و در معالجهاش كوشش مينمودم تا
بالاخره مشرف بمرگ شد.
من در بالينش نشسته بودم در حال جان دادن بود بيهوش شد بعد كه بهوش آمد گفت ابا بصير امامت بوعده خود وفا كرد سپس از دنيا رفت. آن سال بحج رفتم. خدمت حضرت صادق
رسيدم اجازه شرفيابى خواستم وارد خانه كه شدم يك پايم در صحن حياط و پاى ديگرم در اطاق بود قبل از اينكه صحبتى بكنم فرمود
block quote
ابا بصير عهدى كه با دوستت بسته بوديم وفا كرديم.
block quote end
——————————————————————————–
زندگانى امام جعفر صادق(ع)، ترجمه بحار الأنوار, باب پنجم معجزات و استجابت دعا و اطلاع آن جناب از تمام زبانها, ص۱۲۵