سلام
ما تصمیم داریم که معلولان موفق را به کاربران عزیز معرفی کنیم
دوستانی که مایلند خودشان مستقیم با ما همکاری کنند و خود معرف خود باشند
میتوانند به نشانی
halhava68@gmail.com
ایمیلی با عنوان معلولان موفق بفرستید
تا مراتب را پیگیری کنیم.
اولین معلول
عرفان شیروانی
هنرمند نابینای گچسارانی و استاد نوازندگی ویلن: مشکلات مالی مانع انتشار دو کتابم شده است/هزینه خرید ویلن و ابرازآلات موسیقی خارج از توان خانوادههای نابینایان
و معلولان است، مسئولان کمک کنند
به گزارش کرونا (کانون رسانه و نمونه اخبار) /
عرفان شیروانی نوجوان نابینای گچسارانی یکی از هنرمندان این شهرستان در عرصههای مختلف از جمله موسیقی بوده که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند، گفتوگوی
خبرآوران با این هنرمند نابینا را میخوانید:
خبرآوران: از خودتان بگوئید: ۱۱ماهه بودم که مادرم متوجه نابینایی من شد مهد کودک را از سه سالگی شروع کردم و در پنج سالگی سراغ خط بریل رفتم و و این خط را
از طریق فردی بنام فرهاد نفسینژاد و مادرم یاد گرفتم برگههای سفید را که من لمس میکردم انگشتانم نقطههای برجسته درست نمیتوانست تشخیص دهد اما عکسهای رادیولوژی
که جنس پلاستیکی داشت و محکم بود با نوک تیز میخ حروف الفبا را روی آن درمیآوردند و من با تمرین کردن روی عکسهای رادیولوژی خط بریل را یاد گرفتم بعد از یادگیری
کامل خط بریل شروع کردم.
به داستان نویسی علاقمند بودم اما کتابی هم در مورد داستان نداشتیم که از روی آنها چیزی یاد بگیرم و از خودم بصورت تخیلی چیزهایی میگفتم تا اینکه عضو کتابخانهای
در شیراز شدم که مسئول کتابخانه فردی بنام آقای بیات بود که خود ایشان نابینا بود چندین نوار قصه و چندتا کتاب داستان با خط بریل به من داد و اسمم را در کتابخانه
نوشت و گفت هرچه لازم داشتی تا برایت بفرستم.
تا اینکه بزرگتر شدم و خواستم به زبانکده انگلیسی بروم به چند جا مراجعه کردم کسی از آمدن من به زبانکده استقبال نکرد تو فکر بودم چکار کنم و یک زبانکده دیگر
مانده بود بود که عصری با پدرم رفتم و پدرم گفت حالا من شهریه اش را حساب می کنم اگر میشه این بچه را یه گوشه ای بشینه و فقط گوش بگیره اگر دیدیم مزاحمتی برای
شما ایجاد کرد او را بر می دارم ما همه جا رفتهایم کسی ما را قبول نکرده اند اگر هم صندلی هم نباشه اشکالی نداره گوشهای کلاس زمین میشینه به هر صورت ما را
قبول کردند و مسئول زبانکده کم کم آشنا شدم آدم خوبی بود برایم خیلی احترام قائل بود و مثل یک رفیق خوب که همیشه مرتب سراغ من را میگرفت حدود دوسال تمام وقت
بعضی موقع امتحانات هم بصورت پاره وقت رفتم و از طریق نوار کاست و سی دی مطالب را تلفظ میکردم که حدود ۹ کارنامه خوب با امتیاز بالا گرفتم اما بعلت مشکلات
و بالا رفتن شهریه دیگر قادر به ادامه نشدم و به کانون فکری فرهنگی رفتم.
یادم میآید زمانی که به کانون فکری فرهنگی کودکان رفتم با توجه به اینکه دیدی نداشتم احساس می کردم که فردا با بچهها باید نقاشی بکشم در کانون اولین کسی با
او آشنا شدم مرتضی خلیلی بود که گفت تو مهمان من هستی شهریهات را من خودم حساب میکنم ایشان خودش داستان کار میکرد کانون پر از هیاهو و شلوغ بود هر کس به
رنگی زیباییهای طبیعت را روی کاغذ می کشید اما من فقط مداد رنگی و ماژیکهایی که پدرم برایم گرفته بود به دستم گرفته بودم هیچ رنگی را بجز رنگ سیاه نمیتوانستم
بکشم البته بچهها روی کاغذ می کشیدند اما من رنگم مخصوص بود رنگریز اسمان فقط رنگ سیاهی را به روی چشمان من پاشیده بود در ذهنم کولهباری از مداد رنگی بود
قرار بود تابلوی بهار را اول شهرمان نقاشی کنیم اما من چگونه من با چشمان بینور تابلوی بهار را رنگی کنم رنگهای مداد و نقاشی مانند جوهره وجود است خونی شریان
رگهاست که به تپش قلب توان حرکت را میدهد بچه ها همه نقاشی کشیدند اما ذهن من پر از هیاهو و شلوغی بود گل و گیاه و چشمههای خروشان و آبشارهای زیبایی که با
نسیم باد قطرات آب روان را به صورت هر رهگذری می پاشید می خواهم با درونم نقاشی کنم خیلی به خودم فشار آوردم تمام مداد رنگی و ابرنگ و هرچه را داشتم روی میز
ریختم و نتوانستم این تابلوی گفته شده را بکشم نقاشی که من می کشم فقط دستان من میفهمد چه هستند و چه کشیده شده است اما من به دنبال رنگهایی بودم که همه بفهمند
چه کشیدهام نه دستان و چشمان تاریکم .خانم امینی که وجودش پر از رنگ بود از احساسات من ناراحت شد و تمام قلم رنگهای خودش را هم به هدیه داد و گفت: آقا عرفان
مداد رنگ به نقاشی رنگ نمیدهد بلکه وجود خلاق انگشتان قدرتمند و دل پراز رنگ و زیبایی تو است که کاغذ سفید را نقش رنگ می دهد و تمام دستهای مرا رنگی کردند
و روی کاغذی گذاشتند تا شکل دستان من روی کاغذ باشد این یکی از خاطرات کانون رفتن من بود بعد از کانون مدتی خانه نشین شدم شروع کردم به نوشتن تا اینکه دو کتابچه
ای نوشتم که یکی دل نوشتههای خودم و یکی در مورد داستانهای کودکان و نوجوانان است که برای چاپ آن خیلی تلاش کردم به علت مسائل مالی نتوانستم چاپ کنم.
در حقیقت بااین اوضاع و احوال من نسبت به کارهایم دلسرد شدم این احساس را کردم کاری را که به ثمر نمی توانم برسانم شکست خورده هستم به فنی حرفهای رفتم برای
آموزش کامپیوتر تا اینکه دوبار مدرک ICDLکامپیوتر را از فنی حرفه ای گرفتم که برای درجه یک آن مستلزم هزینه و ایاب ذهاب بود که نتوانسم و چاره ای جدید اندیشیدم
که به موسیقی بروم موسیقی را با ساز ویلن شروع کردم و مسئولییت این آموزش را آقای مسعود افشاری قبول کرد و خیلی کار کرد خوب با یک فردی که از نعمت بینایی بی
نصیب است وهمه را با ید با لمس دست و صدا آموزش دهد سخت است و خلاصه مربی ویلنم موفق از این کار بیرون آمد توانست صبر و حوصله انگشتان مرا به صدا دربیاورد و
رنگریزی که جوهر سیاهی به چشمان من پاشیده بود تا با انگشتانم زیر تک درخت خانه مان بشینم و جیک جیک شادی پرنده گان را باسیمهای سازم به صدا دربیاورم و هردو
به شکر خداوند متعال بپردازیم تمام این کارهای ذکر شده ای من تادر سن ۱۴سالگی بود
علاقه خاصی هم باه برنامه نویسی داشتم به هر دری زدم و به هر استادی مراجعه نمودم گفتند شما را نمی توانیم آموزش دهیم در شهرهای بزرگی در اصفهان و شیراز در
ارتباط شدم تا نابینایان به علم برنامه نویسی میروند و مشکلی ندارد برای نابینایی اما بعلت ایاب ذهاب و شهریه استاد و نتوانستم بروم .
وسایل آموزشی نابینایان مثل افراد عادی هست اما به روش پیشرفته ؛ ما نابینایان وسایلی باید در اختیار داشته باشیم که کیفییت بالایی داشته باشه چون ما تمرکزمان
روی گوش است به عنوان مثال یک ضبط سونی بنام ای سی رکوردر نمونه هایی زیادی دارد مدلهای پایین آن در کلاس جوابگو نیستند باید زوم صدای آنها قوی باشه تا صدای
استاد را از راه دور در بین شاگردان زوم کنه و واضع در اختیار ما بگذاره و خیلی از ای سی رکوردها خش خش دارند خود این یک معضل است .همه نابینایان مثل بقیه نیازمند
کامپیوتر و یا لب تاب و تبلت و پرینتر و اسکنر و کتابهای صوتی و غیره .در مورد آمد و رفت نابینایان نیازمند عصای سفید و عینک سیاه که هر دو نشانه نابینایی است
که در حین عبور و مرور در خیابان و یا راهروها مشخص باشه که فرد نابینا است و رعایت حال ایشان شود که امروز عصای هوشمند هم به بازار آمده به امید آنروزی که
همه نابینایان این عصا را در اختیار داشته باشند .
علاقه به موسیقی در من از سن هشت سالگی آغاز شد در آن سالها آواز میخواندم و به موسیقیهای مختلف گوش میدادم یادم میآید با قوطی و هرچه دم دستم بود به قول
خودم آن زمان به نواختن موسیقی میپرداختم.نزدیک به شش سال است که با ویلن کار می کنم موسیقی واقعا یک علم پر هزینه است مخصوصا برای نابینایان خرید وسایل موسیقی
از یک طرف و خود آموزش از یکطرف و و ایاب ذهاب از طرف دیگر و درنهایت طریقه آموزش برای نابینا که صبر و حوصله خاصی می خواهد نابینایان معمولا زود رنج هستند
اگر کسی حوصله خوبی نداشته باشه در امر آموزش به یک فرد نابینا موفق نمیشه در واقع یک روانشناس خوب باشه نه اینکه تحصیلات دانشکاهی روانشناسی باشه منظورم اینه
که از نظر روانی و روحی و شرایط جسمانی طرف مقابل را درک کند چون وقتی کسی هم می بیند و هم گوش میگیرد زودتر یاد میگیرد وقتی چشمی وجود نداره و همه توسط گوش
باید یاد بگیره سخت است احتمال اینکه یک مطلب را چندین بار تکر شود و بازگو شود تا متوجه بشی .
دستگاهای موسیقی گران قیمت هستند کسی بخواهد رشته دانشگاهی اش موسیقی باشه یک دستکاه پیانو باید خریداری کند و باتوجه به اینکه بشتر تمرینات ما از طریق گوش
است هرچه از لحاظ علمی موسیقی جلو برویم و بخاط راینکه گوش ما حرفه ای باشد و صدا دقیق و خوب تشخیص دهد باید سازهارا هم به تناسب حرفه ای شود و باید هزینه شود
ودستگاهای بهتر و حرفه ای تهیه شود .
زمانی که اول راهنمایی بودم به رشته ای حقوق و وکالت علاقه داشتم وقتی بزرکتر شدم و دیدم اینکار خیلی سخت است باید بین دو نفر قضاوت کنی حق کسی پایمال نشود
فکر کردم بروم دنبال موسیقی و نویسندگی کامپیوتر و برنامه نویسی تا ببینم در آینده خدا چه میخواهد .
یک برادر کوچکتر از خودم دارم که او هم بعلت مشکل بینایی از هر دو چشم که با خط درشت نما درس میخواند وان هم بیشتر علاقه به ورزشهای رزمی و هیجانی و موسیقی
علاقه دارد متاسفانه تاالان هیچ کدام از اینها نتوانسته برود هردو رشته نیازمند مربی و آموزش صحیح می خواهد باید هزینه شود یکی از خاطرات و مهر محبت برادر این
بود که مشغول بازی با کامپیوتر می شد و میگفت تو که نمیبینی اما من میشم عرفان و جای تو بازی میکنم و سعی میکنم که برنده باشم یعنی تو برنده شدی و با اینگونه
رفتار مرا ارام می کرد تا در خانواده کمتر احساس دلتنگی کنم .
معلولین نیازمند وسایل آموزشی به عنوان مثال یک معلولی مثل من که علاقه به موسیقی و یا نویسندگی و یا برنامه های کامپیوتر مانند برنامه نویسی دارد باید در امر
خرید وسایل و آموزش را در اختیار بگذارند تا از قبل آمادگی کامل داشته باشم تا در امتحان ورودی کنکور موفق شود دستگاهای موسیقی از قبیل ویلن و پیانو هزینه آنها
زیاد است که خانوادههای ضعیف و طبقات پایین نمیتوانند خریداری کنند و رشتههای دیگری هم علاقه ندارند پس در امر تحصیل شکست خورده میشوند.
منبع: خبرگزاری کرونا، ۲۰ خرداد ۱۳۹۵