حال و هوا

خانه تکانی/شعر طنز

سلیمان حسنی

چون بُوَد نوروز پیشِ روی‌مان 

بس  تکاپوئی بُوَد در کوی‌مان 

می‌رسد چون‌ موقعِ‌ تحویلِ‌ سال 

باش آماده٬ به فرمانِ عیال 

خانه را٬ او می‌کند کُن فَیَکون 

تا بچینی‌ خانه را بی چند و چون 

شستنِ ‌دستشوئی ‌و فرش ‌و لباس 

کارِ تو باشد، چه ‌شد راستی‌ تِراس؟ 

پرده‌ها را ازقلم انداختی 

کاش، آدم آهنی می‌ساختی 

چون‌که ‌در شستن‌ شده‌ کارَت ‌تمام 

نردبانی یاب و رو به پشتِ‌ بام 

شسته‌ها را پهن بر دیوار کن 

زن ذلیلی را ، همی انکار کن 

بعد، آماده برای رُفت‌ و روب 

شیشه‌ها را کن‌ درخشان‌ خوبِ ‌خوب 

تازه هنگامِ خریدِ خانه است

وقتِ بازار و دکان و چانه‌ است 

چون‌که سَر زد آفتاب، آماده باش 

تا نگردد روی تو، پُر از خراش 

هر چه می‌گوئی، زِ بی پولی نگو 

رو به دنبالِ عیالت کو به کو 

شب چو زنده، پا نهادی در سَرا 

زود رو، آماده کن نان و غذا 

خوب می‌دانی که کارِ آخَرَت 

باشد از بانویِ خانه معذرت 

کارهایِ خانه را او کرده است 

آشغال‌ها را بُرون او برده است 

جمله، اعضایت همه کوبیده‌اند 

دیدگان باز و ولی خوابیده‌اند 

چند روزی بستری در خانه‌ای 

یا پیِ دارو، به داروخانه‌ای 

تا که  کارِ خانه را سامان دهی 

بهرِ غرُ، جوید عیالِ تو ، رَهی 

با تَنی افتاده و زار و نزار 

پای را در تختِ خوابِ خود گذار 

الغرض، کارِ تو چون گردد تمام 

می‌دهد از بَهرت این‌گونه پیام 

تو فقط او را تماشا کرده‌ای 

کارهایِ خویش، حاشا کرده‌ای 

تو فقط، خوابیده‌ای و خورده‌ای 

هیچ کاری  بَهرِ خانه، کرده‌ای؟ 

دائما، لَم داده، با رایانه‌ات 

جیم را می‌خوانی و روزنامه‌ات 

آخرِ کارت همه، بی عُرضگی ست 

این چه وضعِ روزگار و زندگی است 

کلِّ این اشعار، بهرِ خنده‌اند 

وَرنه، مرد و زن بِهَم دل داده‌اند 

کارِ حامی، جز رواجِ خنده نیست 

از نگارِ خود، دمی دل کَنده نیست 

ای که تو خوابیده‌ای در طولِ سال 

چند روزی باش، هم پایِ عیال

منبع: سایت جیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 + = 12